عزیز مصر بر هفتاد زبان مسلط بود و یوسف نیز با هر زبانی که او سخن می گفت پاسخش را می داد و این امر موجب تعجب عزیز مصر شد. در آن زمان یوسف سی سال داشت فاصله میان یوسف و پدرش در حدود هجده روز بود. در دوران خشکسالی مردم
[144]
دسته دسته به مصر می آمدند تا برای خود آذوقه فراهم کنند. یعقوب و فرزندانش که دچار خشکسالی شدند، تصمیم گرفتند که به طرف مصر حرکت کنند و گیاهان دارویی را برای فروش به مصر همراه خود بردند. از آن وقت یوسف خود بر خرید و فروش ها و معاملات شرکت می کرد.
هنگامی که برادران یوسف را دیدند او را نشناختند و هرگز فکر نمی کردند که او زنده باشد، ولی یوسف آنان را شناخت و در مورد پدرشان و خانواده پرسید و یکی از آنها گفت؛ که برادر کوچکی به نام بنیامین داریم. یوسف از آنان درخواست کرد که دفعه بعد که می آیند برادر کوچکشان بنیامین را به همراه بیاورند تا بار دیگر آذوقه آنها را فراهم کند و تمام کالای آنان را پنهانی در میان بار شتران آنها پنهان کرد.
چون فرزندان یعقوب خواستند که بار دیگر برای گرفتن آذوقه بیایند یعقوب راضی نشد که بنیامین را با آنان همراه کند چون بر آنها اعتماد نداشت چرا که بنیامین برادر تنی یوسف بود. با اصرار زیاد آنان، یعقوب راضی شد تا بنیامین هم همراه آنان برود به شرطی که او را حتما سالم بازگردانند.
پسران همگی کنعان را به سوی مصر ترک کردند. بنیامین در تمام طول راه با برادران هیچ صحبتی نکرد و حتی با آنان که وارد مصر شدند هم سفره نشد. یوسف متوجه این دوری بنیامین از برادرانش شد و پرسید؛ چرا از برادرانت دوری می کنی؟
بنیامین گفت؛ آنان برادرم یوسف را با خود بیرون بردند و وانمود کردند که گرگ او را خورده، در حالی که او را به قصد کشت در چاه انداختند. من نیز عهد کردم بعد از یوسف دیگر با آنها حرفی نزنم. یوسف گفت؛ آیا ازدواج کرده ای؟ گفت؛ بله چند پسر دارم و نام همه آنها برگرفته از یوسف برادرم می باشد. بنیامین یوسف را نشناخت زیرا که یوسف به مردی کامل تبدیل شده بود و با کودکی خود تفاوت داشت.
یوسف خود را به او معرفی کرد و از او خواست که نزدش بماند. بنیامین گفت؛ آنها با پدرم عهد کردند که مرا نزد او باز گردانند.
هنگامی که برادران شروع به حرکت کردند یکی از خواجه گان یوسف گفت؛ پیمانه غله که از طلا بود گُم شده و باید اثاثیه ها را بگردم. برادران گفتند که ما دزد نیستیم.
یوسف به آنجا آمد و گفت؛ سزای کسی که پیمانه در میان بار او باشد چیست؟
[145]
برادران گفتند: اگر آن را در میان ما پیدا کردی، می توانی او را زندانی کنی، آنگاه که در میان بارها شروع به جستجو کردند، غله در میان بار بنیامین پیدا شد و بدین ترتیب یوسف توانست بنیامین را نزد خود نگه دارد.